اونودوب دردی بو ایّامدا مجال ائیله میشم.
ساقی نین غمزه سی اوخ، مئی جامی اولموش سپریم،
فلكین جؤورو ایله جنگ و جدال ائیله میشم.
مئی دمیر تك ائله ییب جانیمی، غمله ووروشوم،
غم دئمه، دوشمنیمی روستم زال ائیله میشم.
آجی ایامی شیرین ائتمگه سرخوش دولانیب،
كؤنلومو ایندی اسیر خط و خال ائیله میش.
گؤرموشم من اوزونون یاری سینی، تك قاشینی،
ای اوزونده نئجه گؤر سئیر هلال ائیله میش.
گئتمیش هیجران اوروجو گؤرجك هلال قاشلارینی،
بایرام اولموش بو گؤروش عزم و وصال ائیله میشم.
گؤرموشم اوزده او زرّین تئلی پروانه كیمی،
یانمیشام اودلارا، ترك پروبال ائیله میشم.
عشق درسی منه اؤیرتسه ده هیجران غمینی،
عشقه دوشمكله بئله كسب كمال ائیله میشم.
یاتماییب صوبحه كیمی من گئجه گون اوزلو یارین،
سینه سی گوزگوم اولوب، سئیر جمال ائیله میشم.
ساقی نین زلفونه عشق باغلاماسا عؤمرو اگر،
من بئله درك ائله ییب، بؤیله خیال ائیله میشم.
شهریارا غزل ائتمیش منی جئیران، گؤزلیم،
گؤر غزل ایله نئجه صید غزال ائیله میشم
شهریوراست که استاددر سال ۱۲۸۳ ان ماه به دنیاآمده و اکنون درشب ۲۷شهریور ۱۳۶۷ در بیمارستان مهر طبقه ۵ اتاق ۵۱۲ خیابان زرتشت تهران پیکری نیمه جان، نبض ها و نفس های آخرینش را می زند که روزگاری شهریار ملک ادب بوده و بر قله های شیدایی و غزلسرایی حکم می راند.
بویوک وطنده اونون گزدی حافظانه سوزی
کلام سعدی کیمی اولدی جاودانه سوزی
و فراتر از آن حیدربابا
اوگون کی ائومیزه حیدربابا قوناق گلدی
دئین سوسوز زمیه بیر سرین بولاق گلدی
آناوطنده اوسس ایلدیریم کیمی چاخدی
آراز اولوب قورو چوللرده چاغلایپ آخدی
شهریار را بزرگ شاعر آذربایجان لقب داد. تاریکی شب سرد پاییزی هر آن چه به سحرگاهی غمناک نزدیک می شود دیگر نفس ها کندتر می زند شب از سرازیری نیمه عبور می کند و ساعت ۴ می شود حال استاد به هم می خورد و پرستار بخش سی سی یو و تلاش و تکاپوی دکترها.
عقربه های ساعت، شش و چهل و پنج دقیقه بامداد را نشان می دهد زمان برای استاد از حرکت می ایستد. آری برای خورشید آسمان ادب غروبی ابدی اتفاق می افتد. از این غروب غمناک پاییزی، طلوعی تابناک در آسمان شعر و ادب متولد می شود به بلندای تاریخ ادبیات کهن دری.
این فرزندخلف رودکی، سعدی، حافظ، قطران و خاقانی و نظامی و صائب پا را فراتر می نهد و بال پرواز را در فضایی دیگر نیز می گشاید. افسانه ها را می نوردد و ترجمان به روز و همه فهم ده ده قورقوت می شود و فضولی و نسیمی و نباتی و صراف و خازن و به طور عام روح و روحیه همه سخن سرایان آذربایجان را در خود دارد. حتی در شعرهای فارسی روح آذربایجانی او احساس می شود.
مکتبی را در زبان و ادبیات ترکی آذری بنا می نهد، مکتب حیدربابا.
به ادعای خودش چشمه را رود و دریا کرده و در آرزوی اقیانوس شدن بوده.
ترکی بیرچشمه ایسه من اونی دریا ائلدیم
بیر سویوق منظره نی محشر کبری ائلدیم
وار امیدیم که بو دریا هله اقیانوس اولا
اونا باغلی بو زمینه که مهیا ائلدیم
آن روز یکایک دوستان و نزدیکان فرا می رسند فرزند استاد گریه کنان می گوید استاد وصیت کرده در صورت امکان او را در کنار کوه حیدربابا دفن کنند اگر ممکن نباشد در مقبره الشعرای تبریز.
در تبریز عزای عمومی اعلام می شود و تشییعی در شأن شهریار.
استاد به آغوش خاک سپرده می شود اما شعرها و سخنان معجزه آسا و افسونگرش در دل های شیدا آشیانه کرده.
به قول صائب ؛
بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی
در سینه های مردم عاشق مزار ماست
هر کس به فراخور توان خویش بر استاد می سراید و می نویسد شاعر، استاد دانشگاه، پزشک، مهندس، تاجر، سیاستمدار، نویسنده، دانشجو، شهری، روستایی، از این سو و از آن سوی مرز. آن چه دراین میان قابل توجه است پیام تسلیت بسیار ادیبانه ریاست محترم جمهوری اسلامی وقت بود.
با یک بررسی می توان دریافت که همگان حتی کسانی که زبان حیدربابا را نمی دانند بدون توجه به حیدر بابا به استاد شهریار نپرداخته اند و این اعجازی است که این کوه کوچک در ادبیات ما پدید آورده است
آغاج کیمی گوجوموز، نه سودا،نه یارپاقدا
بوتون بو وارلیقمیز کوک سالیپدی تورپاقدا
گورون نه جاذبه وارمیش بوخیرداجا داغدا
چکیپ گتیردی بوداغ، داغلی شهریاری بیزه
آری استاد شهریار شعر را مردمی و بومی کرد، این است که در هر کوی و برزن شعرهایش زمزمه می شود و شاعر ملی لقب می یابد و روز عروج عارفانه اش روز شعر و ادب نام گذاری می گردد.
در این نوشتار یکی از ضرورت های پرداختن به این یاد و یادمان یکصدمین سال آغازین و نخستین شعر استاد است که درسال ۱۲۹۴ با این بیت:
من گنه کار شدم وای به من
مردم آزار شدم وای به من
در ۱۱ سالگی وارد وادی پر رمز و راز شعر و ادب گردید و دیگری زمانی که از استاد درباره امیدواری ایشان به آینده موج های خروشان دریای پر تلاطم مکتب حیدر بابا پرسیده می شود استاد ضمن اشاره کلی به جای جای آذربایجان از دیار مشگین نام می برد و این تعبیر به دلیل فوران نادر چشمه های جوشان و خروشانی است که از دامنه سبلان به بزرگی این دیار جاریست.